تعطیلات عید نوروز

سلام ماهان گلم

جمعه من و تو بابایی و عزیز جون و عمه مهدیه وآقا جون (بابای مامانی) و خاله زهرا و شوهرش احمد دایی رفتیم پارک تازه نشته بودیم که آقا جون گفت رو نیمکت انگار یه کیف جا مونده بابایی هم رفت کیف آورد بازش کردیم که اگه نشانی ازش باشه بهش خبر بدیم که متاسفانه جز شناسنامه یه خانم ولوازم آرایش چیزی توش نبود چند لحظه بعد یه خانم وآقایی رو دیدیم که پریشان دنبال کیف میگشتن بابایی پرسید چیزی گم کردید و نشانی کیف و گفتن وتحویلشون دادیم خیلی خوشحال شدن خانمه گفت یک ماه دیگه عقدمو نه اگه شناسنامرو پیدا نمیکردم کلی کارمون عقب می افتادخلاصه پسرم از این حرفا گذشتنه اون روز بهمون خیلی خوش گذشت این عکسهارم تو پارک گرفتیم

وشنبه هم رفتیم شاه عبدلعظیم هم زیارت هم عید دیدنی خونه ی عموی مامانی ولی این بار عزیز جون وعمه با ما نیومدن اول رفتیم زیارت بعد هم رفتیم خونه ی عمو بعداز نهار اومدیم خونه موقع رفتن تو راه یه کوچولو اذیت کردی ولی برگشتنی کل راه و خوابیدی واین عکسهاروهم بابای توزیارتگاه ازت گرفته


تاریخ : 12 فروردین 1393 - 01:29 | توسط : ماهان | بازدید : 1900 | موضوع : وبلاگ | 15 نظر

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام