فقط ماهان

سلام دوستای گلم این در خونه ی ماست که باز میشه به راه پله عزیز جونم وقتی زنگ در عزیز جون ومیشنوم هرکجای خونه باشم خودمو میرسونم به در که ببینم کیه در میزنه  خوب چیکار کنم قدم به چشمی در نمیرسه به خاطر همین از درز در نگاه میکنم مامانم میگه ماااااااااااهان فضولی کار زشتیه منم میگم مامان جون من فضول نیستم یه کم زیادی کنجکاوم مامانمم میگه قرررررررررررررررررربون پسر کنجکاوم بشم

نفس مامان دیروز دیدم هوا خوبه بردمت پشت بوم واسه هوا خوری فدای انگشت کوچولوت بشم که داری اجازه میگیری که بری بازی کنی

    نمیدونم این عینک واز کجا پیدا کردی و زدی به چشمت عشقمی پسرم

    حالا از این ماشینت برات بگم این ماشینتو تو 10ماهگی برات گرفتیم  تاباهاش راه رفتنو یاد بگیری که خیلی هم کمکت کرد دو روزه راه افتادی  ولی از اون موقع که راه افتادی دیگه بهش نگاه هم نمیکردی تااینکه یه روز اتفاقی موزیک ماشینتو زدی و حالا یه لحظه هم ازش جدا نمیشی وبا موزیکش میری رو اعصاب مامانی  عزیزمیییییییییییییییییییییییی

راستی مامانی یاد گرفتی میگی جیجر یعنی جیگر وقتی میگم بادکنکت کو میگی تکید یعنی تر کیدفدای شیرین زبونیهات بشه مادر الان بادایی جون رفتی خونشون مامانی دلم برات تنگ شده بااینکه یک ساعتم نیست رفتی بااینکه دو کوچه بیشترفاصله نیست تحمل یه لحظه دوریتم ندارم ولی شما اینقد دایی جون رضارو دوست داری فکر کنم تا شبم پیش دایی باشی مامانی یادت نمی افته عزیز دلم خیلییییییییییییییی دوستت دارم                         خدایا بابت همه چیز ازت ممنونم


تاریخ : 28 دی 1392 - 22:11 | توسط : ماهان | بازدید : 1183 | موضوع : وبلاگ | 19 نظر

خدایا به داده ونداده و گرفته ات شکر که داده ات نعمت ندادهات حکمت و گر فته ات امتحان

سلام به عزیزدل مامان و تمام دوستای نی نی پیچ گل پسرم برات بسته ی بَن بِن بُن گرفتم این بسته شامل 30 کارته که شما 15 تاشو یادگرفتی  آب.گل.توپ.مامان.بابا.شیر.چشم.ابرو.گوش.دست. پا.جوجه.سگ.مو.البته کارت توپ وپیدا نکردمکه تو عکس بزارم قربون پسر باهوشم بشم ماهانم یه مدته که یاد گرفتی و به همه چی میگی نه وقتی میگم مامان و دوست داری میگی نه یاد گرفتی وقتی میگم عزیز مامان کیه دو دستی میزنی به سینتو میگی من من قبلا یا بوس میفرستادی یا لبتو میچسبودی به صورت مامان بوس میکردی ولی یه چند وقتیه که بوسهای آبدار میکنی در ضمن اگه بابایی رو بوس کردی میگی ماما یعنی باید منم بوس کنی عاشقتم پسرم دیشب رو دستم خوابیده بودی داشتی شیر میخوردی تو خواب و بیداری بودی که دهنتو از شیر کشیدی و بازوی مامانی و بوس کردی و دوباره شیرتو خوردی لحظه ی خیلی قشنگی بودبغضم گرفت مامانی پیشه خودت چی فکر کردی که اونجوری عاشقانه مامانی وبوس کردی احساس کردم یه جورایی داری ازم تشکر میکنی فدای دل مهربونت بشم مامانی                      خدایا همه نعمتهات باارزشه ولی بچه یه چیز دیگه است

آقا ماهان دیروز رفته بود بانک به حساب شخصیش سربزنه مامانش وباباش هوس کردن که از اونجا یه سرهم برن پارک ماهان جونم که بدش نیومده بود اولش از تاب ترسید ولی بد دیگه راضی نمیشد بیاد پایین

ولی چون هوا سرد بود به زور آوردیمش خونه جیگرتو بخورم عزیزدلم

 

 

اینجا هم با به قول خودت .باباجی یعنی باباجون رفته بودی بالاپشت بوم

  فندق مامان این عکستوخونه ی عزیز جون  تو ماه محرم گرفتیم اون موقع که خونمون بنایی بود چون بابای این عکستو دوست داره دلم نیومد توپستت نذارم قربونت بشم که مثلا داری میخندی                           دنیا رو خیلی کوچیک میبینم که بخوام بگم یه دنیا دوستت دارم

 


تاریخ : 21 دی 1392 - 00:02 | توسط : ماهان | بازدید : 3151 | موضوع : وبلاگ | 14 نظر

عکسهای موردعلاقه ی مامانی

 

اینجا هم رفته بود پارک

 

 

این کیک تولد 1سالگی گل پسرمونه

 

اینم یه دونه از عکس تولدش

اینجا هم تازه رفته بود تو 10 ماه داره خدارو شکرمیکنه قربون دل پاکت بشم عزیزم

 

ا


تاریخ : 10 دی 1392 - 23:12 | توسط : ماهان | بازدید : 2992 | موضوع : وبلاگ | 23 نظر

بیوگرافی ماهان

ماهان مهدیخانی. 12شهریور92 دربیمارستان البرز کرج به دنیا اومد تو 3روزگی به علت زردی توبیمارستان بستری شد .تو 11روزگی بند نافش افتاد.25روزش بود که ختنه شد.تو5ماه 5روزگی نشستن وتجربه کرد.تو8ماهگی باباگفتن وآب گفتن وبای بای کردن ودست دستی کردن ویاد گرفت تو9ماه و9روزگی اولین مرواریدش دراومد.تو9ماهو 24 روزگی چهاردست وپارفت .تو10ماهو24روزگی مستقل شد وروپاهای خودش ایستاد.تاالانم که 1سال و3ماه و28روز سن داره 12تادندون داره6تابالا 6تاپایین خیلی چیزها هم یاد گرفته البته خیلی وقته که اینارو یاد گرفته کلاغ پر بازی کردن و مامان بابا عزیزعمه صداکردنو به اسباب بازی میگه اب بازی به توپ میگه پتا. انگشت نشانه رو میبره بالا اجازه میگیره .گردنشو کج میکنه وخواهش میکنه. وقتی میگیم بترسون لباشو جمع میکنه ومیترسونه وقتی میگیم موش شو لبو چشمشو جمع میکنه موش میشه.پسرمون ورزشم میکنه.دستاشو میبره بالا خداروشکر میکنه.میتونه الکی بخنده وگریه کنه دستمال برمیداره شیشه رو پاک میکنه قاشق گوجه وقندم میتونه بگه عاشق پیچ گوشتی وانبر دسته به همشونم میگه پیچی یعنی پیچ گوشتی انگشتشو میکنه تودهنشو سوت میزنه البته بدون صدا سینه هم بلده بزنه پله هاروخودش بالا پایین میکنه  غذااصلانمیخوره بعضی وقتا دستشویی داشته باشه خودش اعلام میکنه از2ماهگیش شبابدون پوشک میخوابه توخونه هم بدون پوشکه چون مامانی به موقع میبرتش دستشویی وخیلییییییییییییییی چیزای دیگه هم بلده که مامانی الان یادش نیست .عکسهاشم بعدا میزارم نمیدونم مشکل از کجاست که عکسا آپلود نمیشه               پسرعزیزترازجانم پیشرفتت باعث غرور من وباباییه خیلی دوستت داریم


تاریخ : 08 دی 1392 - 22:34 | توسط : ماهان | بازدید : 1458 | موضوع : وبلاگ | 3 نظر

خدایا به فرشتگانت بسپاردرلحظه لحظه نیایش خویش فرزندان مارا از یاد نبرند

پسرشیرین تراز عسلم.ازشب یلدا بود که مریض بودی یک بار دکتر برده بودیمت ولی چون حالت خوب نشده بود دوباره بردیمت دکتر.دکتر برات دارو تجویز کرد3تاهم آمپول داشتی دوتا باید اون روز زده میشدن پسرک قشنگم اولین آمپول وکه بهت زدن از هوش رفتی بابایی دادزد دکتر اومد معاینه ات کرد گفت دیگه نیازی نیست که آمپول ها روبزنی.چراپسرم چرااینجوری میشی یک بارم ازپله افتادی اینجوری شدی خداخیلی بهمون رحم کرد پسرم دنیا رو بی تو نمیخوام حتی یه لحظه


تاریخ : 07 دی 1392 - 21:10 | توسط : ماهان | بازدید : 926 | موضوع : وبلاگ | 7 نظر

شب یلدا

پسرعزیزم امسال شب یلدا اصلا خوب نبود مثل هر سال خونه ی بابابزرگ دور هم جمع شده بودیم مامانی مریض شد ساعت 12شب بابایی مامانی و برد دکتر تو هم مونده بودی پیش دایی جون بمیرم پسرم فردای اون روز توهم مریض شدی ساعت 1شب بوددیدم تب کردی بابابایی بردیمت دکتر اون شب دوتامونم تاصبح نخوابیدیم.دردبه جونم پسرم

این دوتا عکسم بابایی قبل اینکه بریم خونه ی بابا بزرگ ازت گرفت

 


تاریخ : 03 دی 1392 - 02:39 | توسط : ماهان | بازدید : 1062 | موضوع : وبلاگ | 8 نظر