پسرشیرین تراز عسلم.ازشب یلدا بود که مریض بودی یک بار دکتر برده بودیمت ولی چون حالت خوب نشده بود دوباره بردیمت دکتر.دکتر برات دارو تجویز کرد3تاهم آمپول داشتی دوتا باید اون روز زده میشدن پسرک قشنگم اولین آمپول وکه بهت زدن از هوش رفتی بابایی دادزد دکتر اومد معاینه ات کرد گفت دیگه نیازی نیست که آمپول ها روبزنی.چراپسرم چرااینجوری میشی یک بارم ازپله افتادی اینجوری شدی خداخیلی بهمون رحم کرد پسرم دنیا رو بی تو نمیخوام حتی یه لحظه
خدایا به فرشتگانت بسپاردرلحظه لحظه نیایش خویش فرزندان مارا از یاد نبرند
-
مامان کیانشنبه 7 دی 1392 - 21:49
-
مامان امیرارشاشنبه 7 دی 1392 - 22:11
-
مامان حلما جانیکشنبه 8 دی 1392 - 09:32
-
مامان کیانیکشنبه 8 دی 1392 - 10:45
-
مامان میثم ومانیایکشنبه 8 دی 1392 - 21:43
-
مامان کیاندوشنبه 9 دی 1392 - 09:35
-
مامان کیاندوشنبه 9 دی 1392 - 09:56