خدا حافظ شیر مادر

سلام شیر مرد مامان

روزهای گرم تابستان با لذتی وصف ناپذیر ازپی هم میگذرد وتو دردانه زندگیم بزرگتر شده ای...منطقی تر شده ای

وسعی میکنی بیشتر مسائل را برای خود تحلیل کنی ومن این رشد وشکوفایی تورا نظاره گر هستم وبه خود میبالم که مادرم....

عزیز دل مادر وابستگیت به جرعه جرعه وجودم همیشه مرا میترساند که چگونه تورا از آرامش روز وشبت جدا کنم و ترس پنهان همیشه در وجودم بود که این اتفاق را چگونه پشت سر خواهی گذاشت

ولی آنقدر بزرگ شده ای که خیلی منطقی بااین قضیه کنار اومدی وخدا رو شکر اذیت نکردی فکر نمیکردم آنقدر راحت وبی دردسر بتونم ازشیر بگیرمت پسرگلم خیلی وابسته به شیرت بودی مخصوصا قبل از خواب باید شیر میخوردی وبا شیر چشماتو می بستی پنج روز پیش93/4/17 یعنی تقریبا تو 22ماهگی با چسب زخم از شیر جدات کردم وتو هم گفتی اف شده ودیگه نخوردی ولی وقتی گرسنه ات میشد میومدی و به گل خودت می می میخواستی ولی جز شب اول که ساعت چهار صبح بیدار شدی گریه کردی دیگه گریه نمیکردی فقط یه کم لج میکنی باید به گفته هات عمل کنیم این روزها هر روز میریم پارک تا شما خسته بشی بخوابی ولی خواب بعد ظهر دیگه تعطیل شده عوضش خدارو شکر شبها خودت خوب میخوابی

پسر عزیزم مامانی رو ببخش که دو ماه زودتر از شیر گرفتمت چون غذا نمیخوردی واقعا اذیت میشدم ولی الان یه کوچولو بهتر شدی و سر سفره میشینی

عزیز دلم تواین عکس برای اولین بار بدون شیر خوابید ی مامان بمیره برات

 

پسرگلم روز جمعه از طرف بنیاد شهید به جشن پدران آسمانی تو یه تالار نزدیک شهرمون دعوت بودیم که شما توراه خوابیدی به زور بیدارت کردم ولی شما کسل بودی فقط همین یه عکست بهتر شد

این عکسم ما ل یه هفته پیشه که موهاتو کوتاه کرده بودی

پسر عزیزم از شیر گرفتمت تا بزرگتر بشی

ولی همیشه در کنار توام تا تورا درک کنم

همیشه در کنار توام تاهمراه تو بخندم

همیشه در کنار توام تاباتو گریه کنم

همیشه در کنار توام تابا تو حرف بزنم

همیشه در کنار توام تاباتو فکر کنم تاباتو آینده رو برنامه ریزی کنم

گرچه شاید همیشه همرا هم نباشیم ولی خواهش میکنم بدان همیشه در کنارتوام وعاشقانه دوستت دارم


تاریخ : 22 تیر 1393 - 02:58 | توسط : ماهان | بازدید : 3025 | موضوع : وبلاگ | 23 نظر

1سال و 9ماه و28 روزگی ماهان عزیزم

سلام به مرد کوچولوی مامان

وسلام به همه ی دوستای گلم...

پسر عزیزم بابت تا خیر مامانی و ببخش چون این روزهامون تکراری میگذره و موضوع خاصی نبود که مامانی بخواد تو خاطراتت اضافه کنه روزها مثل برق وباد میگذره وشما بزرگتر وآقاتر میشی فقط این روزها چیزی که مامان و ناراحت کرده از شیر گرفتنته این روزها خیلی بیشتر به شیر وابسته شدی  تصمیم دارم که کم کم از شیر بگیرمت.انشالا که به راحتی شیرو کنا ر بزاری و زیاد اذیت نشی.

قربونت بشم پسر عزیزم خیلی خیلی دوستت دارم


تاریخ : 07 تیر 1393 - 01:26 | توسط : ماهان | بازدید : 2668 | موضوع : وبلاگ | 33 نظر