اینجا هم رفته بود پارک
این کیک تولد 1سالگی گل پسرمونه
اینم یه دونه از عکس تولدش
اینجا هم تازه رفته بود تو 10 ماه داره خدارو شکرمیکنه قربون دل پاکت بشم عزیزم
ا
ماهان جان تا این لحظه 11 سال و 7 ماه سن دارد
اینجا هم رفته بود پارک
این کیک تولد 1سالگی گل پسرمونه
اینم یه دونه از عکس تولدش
اینجا هم تازه رفته بود تو 10 ماه داره خدارو شکرمیکنه قربون دل پاکت بشم عزیزم
ا
ماهان مهدیخانی. 12شهریور92 دربیمارستان البرز کرج به دنیا اومد تو 3روزگی به علت زردی توبیمارستان بستری شد .تو 11روزگی بند نافش افتاد.25روزش بود که ختنه شد.تو5ماه 5روزگی نشستن وتجربه کرد.تو8ماهگی باباگفتن وآب گفتن وبای بای کردن ودست دستی کردن ویاد گرفت تو9ماه و9روزگی اولین مرواریدش دراومد.تو9ماهو 24 روزگی چهاردست وپارفت .تو10ماهو24روزگی مستقل شد وروپاهای خودش ایستاد.تاالانم که 1سال و3ماه و28روز سن داره 12تادندون داره6تابالا 6تاپایین خیلی چیزها هم یاد گرفته البته خیلی وقته که اینارو یاد گرفته کلاغ پر بازی کردن و مامان بابا عزیزعمه صداکردنو به اسباب بازی میگه اب بازی به توپ میگه پتا. انگشت نشانه رو میبره بالا اجازه میگیره .گردنشو کج میکنه وخواهش میکنه. وقتی میگیم بترسون لباشو جمع میکنه ومیترسونه وقتی میگیم موش شو لبو چشمشو جمع میکنه موش میشه.پسرمون ورزشم میکنه.دستاشو میبره بالا خداروشکر میکنه.میتونه الکی بخنده وگریه کنه دستمال برمیداره شیشه رو پاک میکنه قاشق گوجه وقندم میتونه بگه عاشق پیچ گوشتی وانبر دسته به همشونم میگه پیچی یعنی پیچ گوشتی انگشتشو میکنه تودهنشو سوت میزنه البته بدون صدا سینه هم بلده بزنه پله هاروخودش بالا پایین میکنه غذااصلانمیخوره بعضی وقتا دستشویی داشته باشه خودش اعلام میکنه از2ماهگیش شبابدون پوشک میخوابه توخونه هم بدون پوشکه چون مامانی به موقع میبرتش دستشویی وخیلییییییییییییییی چیزای دیگه هم بلده که مامانی الان یادش نیست .عکسهاشم بعدا میزارم نمیدونم مشکل از کجاست که عکسا آپلود نمیشه پسرعزیزترازجانم پیشرفتت باعث غرور من وباباییه خیلی دوستت داریم
پسرشیرین تراز عسلم.ازشب یلدا بود که مریض بودی یک بار دکتر برده بودیمت ولی چون حالت خوب نشده بود دوباره بردیمت دکتر.دکتر برات دارو تجویز کرد3تاهم آمپول داشتی دوتا باید اون روز زده میشدن پسرک قشنگم اولین آمپول وکه بهت زدن از هوش رفتی بابایی دادزد دکتر اومد معاینه ات کرد گفت دیگه نیازی نیست که آمپول ها روبزنی.چراپسرم چرااینجوری میشی یک بارم ازپله افتادی اینجوری شدی خداخیلی بهمون رحم کرد پسرم دنیا رو بی تو نمیخوام حتی یه لحظه
پسرعزیزم امسال شب یلدا اصلا خوب نبود مثل هر سال خونه ی بابابزرگ دور هم جمع شده بودیم مامانی مریض شد ساعت 12شب بابایی مامانی و برد دکتر تو هم مونده بودی پیش دایی جون بمیرم پسرم فردای اون روز توهم مریض شدی ساعت 1شب بوددیدم تب کردی بابابایی بردیمت دکتر اون شب دوتامونم تاصبح نخوابیدیم.دردبه جونم پسرم
این دوتا عکسم بابایی قبل اینکه بریم خونه ی بابا بزرگ ازت گرفت
عزیزم توهشت ماهگی 11فروردین برای اولین بار رفتیم شهرستان
واینم رودخونه ی شهرستانمون که اقا ماهان کنارش عکس گرفته
ماهان اینجا بابابای رفته بود گردش برای اولین بار اینجا گفته بود بابا وبابای هم کلی ذوق میکرد
اینجا جیگر مامان الاغ سواری میکنه
موقع برگشتن رفتیم سلطانیه توزنجان واین عکسم اونجا گرفتیم
ماهان جون تو 11ماهگی برای دومین بار داره میره شهرستان داره خواهش میکنه تابابای ازش
عکس بگیره
واینم عکسهای ماهان تو شهرستان
خوب حالا بریم سراغ یه سفر غیرمنتظره
مامانی وبابای آقا ماهان نذر کرده بودن که اولین سفر ماهان وببر پابوس امام رضا ولی آقا نطلبید تا اینکه
تو 8شهریور از طرف محل کار بابای به پابوس آقا دعوت شدیم باهواپیما رفتیم تو هتل ثامن توطرقبه هم اقامت داشتیم 4روز اونجا مهمان بودیم خیلی خوش گذشت
اینم ماهان جیگر تو حیاط حرم
قربونش بشم پسرم داره دعا میکنه
واینم ماهان وباباجونش
اینجاهم ماهان رفته پارک وبه بابایی دست بلند کرده
اینجا هم داره میره غذابخوره
واینجا هم رفته باغ وحش
همه ی حیوونارو هاپو صدا میکرد
اینجا هم حیاط هتل بود محل بازی کوچولوها
اینم ماهان کچل موهای ماهانم خیلی کم پشت بود به خاطرهمین بابای توهتل موهاش وبا؟ژیلت زد کچلی هم بهت میاد
ازاونجای که تولد ماهانی نزدیک بود عموها یعنی همکارای بابای واسه ماهان کوچولو تولد گرفتن تازه کادو هم بهش دادن
اینم عکسش که تو مشهد تو آتلیه انداخته پسرقشنگم تو این سفرها مثل همیشه پسر خوبی بود ومامانی وبابای رو اصلا اذیت نکرد
روش جدید خوابیدن ماهان قربون شکل ماهت بشم بااین خوابیدنت
آقا ماهان روزی هزار بار این کشو رو میریزه بیرون جالب اینجاست که با هیچکدوم از اسباب بازیهاشم بازی نمیکنه فقط میخوادمامانش باجمع کردن اونا بیکار نباشه
علاقه شدید ماهان به توپ فرقی هم نمیکنه چه توپی باشه از توپ تنیس گرفته تا توپ بسکتبال
فدای پسر حرف گوش کنم بشم که حرف مامانی و گوش کرده داره دوربین ونگاه میکنه
فراراز لباس پوشیدن.تربچه ی مامان ازهمون روز اول از لباس پوشیدن ودرآوردن متنفر بود
قیافه ی ماهان بعدازلباس پوشیدن
پسر عزیزم.توامدی وچه نرم درابر خیالمان نشستی انقدر دوستت داریم که میخواهیم ترنم های اندیشه هایمان رادر صدایت اهنگ کنیم.وتمامی اقاقیهارادربهارنگاهت بیاویزیم نوشتن وثبت این خاطره ها بهانه ای شد تالحظه های باتو بودن رابرای همیشه ماندنی کنیم.تازمانی که خودت بتوانی بخوانی ونوشتن انها را در نبودمان کامل کنی پسر عزیزتراز جانم امیدوارم همانطور که من با ذوق برایت می نویسم تو هم برای خواندنش ذوق داشته باشی.باتمام وجودمان دوستت داریم
قربونت بشم پسرم موتورت بزرگتراز خودته بابای اسرارداشت این موتوروبرات بخریم
نانازی من کوتاه میگم دوستت دارم اما کوتاه نمیام ازدوست داشتنت